شب تولد رادمان کوچولو
سلام پسر گلم . امروز میخوام خاطرات شب تولدت رو واست بنویسم.
شب تولد بهمون خیلی خیلی خوش گذشت. همه بودن. و تو فرشته مهربون من ، نقل محفل ما بودی.
همه به تو توجه داشتن و تو به همه بی توجه .... فدات بشم من.
عمو محسن طفلی کلی زحمت کشید اون شب. آخه ماموریت داشت بادکنک باد کنه بده دستت تا سرگرم بشی تا ما بتونیم ازت چند تا عکس تکی بگیریم.
آخه انقد وروجکی که آروم نداشتی.
بابا مسئول تدارکات بود. برف شادی میریخت واست ، شمع روشن میکرد، عکس میگرفت و ..... از همه مهم تر دست میزد. الهی قربون بابای مهربونت بشم من.
خاله فاطی هم عکس میگرفت.
دایی امین هم کمک میکرد ژست بگیری.ولی مگه مینشستی مامانی!!!! همش مشغول فضولی بودی.
جای مامان جون خیلی خالی بود . بهت زنگ زد و تبریک گفت. کادوش رو هم دست دایی فرستده بود اما حیف خودش نبود.
خلاصه شب خیلی خوبی بود. به تو خیلی خوش گذشت.
وقتی خاله داشت کادو ها رو باز میکرد آروم نشسته بودی و گوش میدادی . بعدم هر کادویی رو که بهت میدادیم بادقت تمام وارسی میکردی. الهی فدات بشم که انقد کنجکاوی
وقتی کادوی عمه فرشته رو گرفتی یکم ترسیدی( عروسک عصر یخبندان بود) . انقد بامزه شدی که نگو .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی