رادمانرادمان، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

رادمان در مراسم یادبود دایی علی

1392/8/5 1:52
نویسنده : مامان رادمان
1,252 بازدید
اشتراک گذاری

voetbal1.gif

سلام پسرگلم . دیروز دوستان دایی علی یه مسابقه فوتبال یادبود براش برگزار کردن مثل پارسال. منم از اونجا که نمیتونستم بیام ،شما با بابا به همراه مهمونا رفتی . خیلی نگرانت بودم تا اینکه برگشتی و با کلی هیجان و شور واسم تعریف میکردی که  :

مامان من فوتبالیست واقعی شدم . (لباس ورزشیاتو میگفتی) 

من با بابا فرهاد و عمو محسن تو سبزه ها (چمن) فوتبال بازی کردم  .مامان پام آخ شد آخه افتادم چون مواظب نبودم ناراحت

مامان ما شما رو نبردیم آخه اونجا فقط آدایون  (آقایون)بودن .   من مرد شدم با بابا رفتم.دروازه بزرگ بود.   و کلی داستان ..ماچماچماچماچقلب

الهی قربونت برم که این اولین تجربه فوتبالت بود. آخه یه مدت بابا فوتبال بازی نمیکنه میره بدنسازی واسه همین پیش نیومده بود بری باشگاه...اسمت رو هم گذاشتن رونالد رادمان آخه لباس رونالدو تنته.

ازت پرسیدم کجا رفتی؟ گفتی فوتبال دایی علی ... قربونت برم که گاه و بی گاه با دایی علی صحبت میکنی تو خیالت. حالا  دیگه خوب میفهمی که دایی بوده اما دیگه نیست و رفته پیش خدا . اما با حرفایی که راجب بهش میزنی ما رو متعجب میکنی. مثلا وقتی میری خونه مامان جون به دایی علی هم سلام میدی گاهی !!!!!! یا یهو میگی دایی علی دوست دارم !!! جاش خیلی خالیه پسرم خیلی...ناراحت

    28.gif  بری ادامه مطلب پشیمون نمیشی

 

توپت کشته منو که گیر دادی الا بلا همینو ببرم!!!! آبرومو بردی بچه... کلافه

 

 

 

قربونت که پاتو به همه نشون میدادی ...

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

خاله جون
5 آبان 92 23:18
سلام عزیز دلم،الان ساعت یازده شبه و دلم یهو واست تنگ شد اومدم وبلاگت ببینمت که دیدم مامان زهرا عکسای فوتبال تو گذاشته، چه شیطون بودی، از اونجا اومدی خونه ما و کلی برامون شیرین زبونی کردیبعدشم زنگ زدی به آناهیتا کانادا و گفتی بیا خونه عمو محسن من اینجام... قربونت برم خاله جونهر وقتم که میخوای خودتو برای من و عمو محسن شیرین کنی در مورد آناهیتا حرف میزنی و زیر چشمی ما رو نگاه میکنی ببینی عکس العملمون چیه؟! عزیزم ایشالا همیشه شاد و سلامت باشی
هدا
6 آبان 92 12:46
الهی چه بد جورم خورده زمین.
najmeh
9 آبان 92 11:10
الهی عزیزم پاش چطور شده بود بزنم به تخته خوب شیرین زبون شده شده ها. خدا واسه مامان باباش حفظش کنه
مریم
9 آبان 92 16:03
پس رادمان جون فوتبالیه.............. الهی چه قد م ناجور خورده زمین مواظب باشه کوچولویه من که دیگه نیافتی زمین
سحر
12 آبان 92 7:26
سحر
12 آبان 92 11:18
باز هم گل برای رادمان

سلام سحر جون .مرسی از گلهای قشنگت .
سحر
14 آبان 92 9:18
قابلتون رو نداره


صاحبش قابل داره حبه .
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به می باشد