رادمان در مراسم یادبود دایی علی
سلام پسرگلم . دیروز دوستان دایی علی یه مسابقه فوتبال یادبود براش برگزار کردن مثل پارسال. منم از اونجا که نمیتونستم بیام ،شما با بابا به همراه مهمونا رفتی . خیلی نگرانت بودم تا اینکه برگشتی و با کلی هیجان و شور واسم تعریف میکردی که :
مامان من فوتبالیست واقعی شدم . (لباس ورزشیاتو میگفتی)
من با بابا فرهاد و عمو محسن تو سبزه ها (چمن) فوتبال بازی کردم .مامان پام آخ شد آخه افتادم چون مواظب نبودم
مامان ما شما رو نبردیم آخه اونجا فقط آدایون (آقایون)بودن . من مرد شدم با بابا رفتم.دروازه بزرگ بود. و کلی داستان ..
الهی قربونت برم که این اولین تجربه فوتبالت بود. آخه یه مدت بابا فوتبال بازی نمیکنه میره بدنسازی واسه همین پیش نیومده بود بری باشگاه...اسمت رو هم گذاشتن رونالد رادمان آخه لباس رونالدو تنته.
ازت پرسیدم کجا رفتی؟ گفتی فوتبال دایی علی ... قربونت برم که گاه و بی گاه با دایی علی صحبت میکنی تو خیالت. حالا دیگه خوب میفهمی که دایی بوده اما دیگه نیست و رفته پیش خدا . اما با حرفایی که راجب بهش میزنی ما رو متعجب میکنی. مثلا وقتی میری خونه مامان جون به دایی علی هم سلام میدی گاهی !!!!!! یا یهو میگی دایی علی دوست دارم !!! جاش خیلی خالیه پسرم خیلی...
بری ادامه مطلب پشیمون نمیشی
توپت کشته منو که گیر دادی الا بلا همینو ببرم!!!! آبرومو بردی بچه...
قربونت که پاتو به همه نشون میدادی ...