رادمانرادمان، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

رادمان فضوله

1390/11/27 10:57
نویسنده : مامان رادمان
457 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر گلم.امروز صبح که چشمای نازتو باز کردی دنبالم گشتی وقتی چشمت به من افتاد طبق معمول شیرینترین لبخند دنیا رو زدی . الهی فدات بشم مامانی. بعد لباساتو تنت کردم و بهت گفتم داریم میریم خونه مامان جون.همچین ذوق کردی و  بال بال میزدی که نگو و نپرس. بابا جون و مامان جون از دیدنت کلی خوشحال شدن. باباجون بیرون نرفته بود که تو رو ببینه بعد بره. مامان جون هم کلی باهات بازی کرد. راستی اینم بگم وقتی مامان جون رو میبینی  دست و پا میزنی و میخندی بعدم صورت مامانی رو تو دستای نازت میگیری و با دهن کوچولوت لیس میزنی.مثل پیشی ها ....   فدات بشم.

دیروز هم لباسهای بابانوئلی که خودم واست بافتم رو تنت کردم و با هم رفتیم خونه دائی حسین . و عمو جواد.  ماشا اله بس نازی همه ازت تعریف میکنن . تو فامیل به خوشکلی و  زبلی معروفی. شیرین کاری.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به می باشد